ملاک خوبی بعضی افعال، تناسب و تلائم میان آنها و هدف مطلوب انسانی است و معیار بدی پاره‌ای دیگر از کارهای آدمی، مباینت و ناسازگاری آنها با کمال مطلوب اوست. به تعبیر دیگر، مفهوم خوب و بد اخلاقی، درواقع از مصادیق مفهوم «علیت» به حساب می آیند. همان گونه که علیت و معلولیت از اشیای عینی و خارجی انتزاع می شوند و به درستی می توان آنها را به اشیای خارجی نسبت داد و اشیای خارجی را به آنها متصف کرد، خوبی و بدی نیز از رابطه علیت و معلولیتی که میان فعل اختیاری انسان و کمال مطلوب او برقرار است، انتزاع می شوند، و به درستی می توان افعال آدمی را به آنها متصف کرد.
 
با این تبیین، نکته مهمی روشن می شود و آن، سر اختلافاتی است که میان ملل و جوامع مختلف درباره خوبی و بدی برخی از افعال وجود دارد. توضیح آنکه، بعضی از کارها نزد برخی جوامع، خوب دانسته می شوند و نزد برخی دیگر بد. مثال مشهور آن، زشتی و قبح ذبح حیوانات نزد برخی اقوام هندوستان است یا خوبی شراب خواری و خوردن گوشت خوک نزد غربیان، و بدی و زشتی این اعمال نزد مسلمانان بسیاری از فلاسفه، این اختلافات را دلیل بر نسبیت اخلاق پنداشته اند، اما با تبیینی که ما ارائه دادیم، دانسته میشود که منشأ این اختلافها ممکن است در یکی از این دو امر باشد: عدم شناخت درست کمال مطلوب و نقص در جهان بینی، یا عدم درک درست رابطه میان افعال اختیاری آدمی با کمال مطلوب او؛ یعنی علی رغم شناخت کمال مطلوب، به درستی نمیداند فلان کار خاص چه تأثیری در رسیدن او به کمال مطلوبش دارد؟ آیا او را به آن نزدیک تر می کند یا از آن دورتر می سازد؟ .
 
بنابراین، اگر بخواهیم اختلافات میان جوامع انسانی در امور اخلاقی برداشته شود و همه افراد و جوامع، درکی مشترک از خوبی و بدی کارها داشته باشند، ضمن تصحیح درک انسان ها از کمال مطلوب، باید به دامان شرع و پیام الهی پناه آورد. بدون شک عقل آدمیان به تنهایی در بسیاری از مسائل، توانایی کشف رابطه میان افعال اختیاری و نتایج و پیامدهای آنها را دارد، و به همین دلیل است که در اصول اخلاقیات، شاهد اختلافات کمتری در میان جوامع بشری هستیم. مسائلی که در اصطلاح علمای اصول با عنوان «مستقلات عقلی» شناخته میشوند، همگی از این نوع احکام هستند.
 
 اما موارد فراوانی هم وجود دارد، به ویژه در جزئیات و مصادیق آن احکام کلی، که عقل به تنهایی چنین توانایی و قدرتی در خود نمی یابد و درک آنها از حدود توانایی‌های عقول آدمیان بیرون است. به تعبیر مولوی: «عقل را ره نیست آنسو ز افتقار». اینجاست که نیازمند راهنمایی ها و دستگیریهای وحی است. شرع مقدس با تبینی که از روابط میان چنین کارهایی با کمال مطلوب ارائه میدهد، دست عقل را گرفته، او را در کشف آن روابط پنهان و نهفته یاری می رساند. بنابراین، در این موارد، عقل با تکیه بر شرع، خوبی یا بدی افعال را می پذیرد و این لطف خداوند است به بندگان خود، و چه زیبا گفته اند: الواجبات الشرعیة الطاف فی الواجبات العقلیة. نکته مهم این است که بشر، با همه پیشرفتهای شگرفی که در علم و صنعت داشته و با همه کشفیات شگفت آوری که در دنیای جمادات و نباتات و جانداران صورت داده، هنوز عنوان «موجود ناشناخته» دارد؛ یعنی هنوز علم بشر نتوانسته مدعی شود که می تواند طرح سعادت او را تنظیم کند. یگانه طرحی که صلاحیت دارد بشر آن را برنامه سعادت خود قرار دهد، طرحی است که از راه وحی، به تدریج به وسیله پیامبران والامقام برای بشر بیان شده، و صورت کامل آن دین مقدس اسلام است. بسا افرادی ناآگاه و ساده ضمیر که خود را تسلیم طرح سعادت انبیا کرده اند، بدون آنکه کاملا به مزایای آن پی برده باشند. اینان نیز از سعادت بهره مند هستند. در مقابل، آن که مدعی دانش است و با شمع کم فروغ دانش خود می خواهد بیابان بی کران زندگی را بپیماید و سرگشته از این سو به آن سو می دود، یک صدم سعادت آنان را ندارد.
 
منتهای سعادت این است که آدمی در ناحیه معرفت (عقل و فکر)، دارای محکم ترین اطمینان ها، و در ناحیه گرایش (احساسات و قلب)، دارای پاک ترین نیتهای و در ناحیه رفتار، دارای نیکوترین عملها باشد.
 
از آنجاکه سعادت، مطلوب نهایی انسانها در تمام فرهنگها بوده، کمال مطلوب الهی نیز به شمار می آید، مناسب است همان را معنای کمال مطلوب برای تعریف زیبایی در نظر آوریم. اگرچه قرب الهی و بندگی را نیز می توان معنا و مقصود از کمال مطلوب برشمرد، سعادت، افزون بر اینکه موارد یادشده را در برمی گیرد، متناسب همه افراد در فرهنگ های گوناگون نیز هست. البته این نکته نیز بدیهی است که مصداق سعادت و خوشبختی برای افراد مختلف در فرهنگ‌های گوناگون، و حتی در یک فرهنگ، یکسان نباشد، و یکی لذت و رفاه دنیوی، و دیگری لذت و رفاه اخروی را سعادت بداند. باز در همین هم اختلاف باشد، و یکی لذتهای اخروی، در بهشت بودن و بهره بردن از شهوات، غذاها و با حورالعین بودن و... را لذت می داند، و کس دیگر سعادتش را در هم نشینی با اولیای الهی می جوید و دیگری سعادتش را در قرب حق می یابد. این فرد از اینکه زیبایی خدا را مشاهده می کند، لذت می برد و خود را سعادتمند می داند. بنابراین، همه انسان ها، سعادت را کمال مطلوب خود می دانند، ولی مصداق سعادت، با توجه به افراد، مراتب فهمها و همتهای ایشان، مختلف است. از سویی فیلسوفان اسلامی، همچون بوعلی در اشارات، و استاد مطهری در فلسفه اخلاق، تصریح می کنند که کمال از سعادت جدایی ناپذیر است و هر کمالی، خود نوعی سعادت است؛ البته کمال در نظر ایشان، کمال دینی و کمال مطلوب الهی است.
 
منبع: اسلام و زیبایی‌های زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبی‌نیا، صص73-69، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391